کد مطلب:90301 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

سبکباری سلمان فارسی











حسن بصری گوید: مقرری سلمان در ماه پنجهزار دینار یا درهم (درهم صحیح تر است) بود، همه را به فقرا و مستمندان، می داد و از دسترنج خود، زندگیش را تامین

[صفحه 158]

می كرد. تمام دارایی وی یك عدد عبا بود كه نیمه ی آن را پهن می كرد و بر آن می خوابید و نیمه ی دیگر را، به جای روانداز استفاده می نمود. او دارای خانه و منزلی نبود، در سایه ی درختان و دیوارها زندگی می كرد.

در روایت از امام علیه السلام آمده است كه سلمان مقرری سالانه ی خود را كه می گرفت، به اندازه ی مصرف یكسال برمی داشت و بقیه را، بین فقرا تقسیم می نمود.

زمانی كه والی مدائن بود، جلد خرما می ساخت و می فروخت و صرف خود می كرد و می گفت: دوست ندارم از چیزی، جز دسترنج خود استفاده كنم. وی در جنگ خندق، حضور داشت و گفته اند، در جنگ بدر و در جنگهای بعدی نیز، شركت داشت.

ابن نباته گوید: از علی علیه السلام درباره ی سلمان، پرسش نموده و گفتم: نظر شما درباره ی او چیست؟ فرمود: چه گویم درباره ی مردی كه وجودش و خلقتش، با طینت ما عجین شده و روح وی، به روح ما نزدیك است. خداوند او را به تمام علوم و دانشها از ابتدا تا انتها ظاهر و باطن، پنهان و آشكار، اختصاص و امتیاز داده است. سپس فرمود: روزی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شدم، دیدم سلمان روبه روی آن حضرت نشسته بود، ناگهان مرد بیابان نشینی (اعرابی) وارد شد و سلمان را از جایش دور نموده و به جای او نشست! پیامبر، از این حركت جسورانه، بی نهایت ناراحت شد، عرق از جبینش می ریخت و دیدگانش، از شدت غضب سرخ شد و به آن مرد فرمود: ای اعرابی، جای چه كسی را اشغال كرده ای؟ مردی كه خدا در آسمان، او را دوست می دارد و پیامبر در زمین! بر جای كسی نشسته ای كه هر وقت، جبرئیل نزد من می آید از جانب خداوند، به من پیام می رساند و می گوید: خدا تو را امر می كند كه بر وی سلام پروردگارش را ابلاغ نمایی. بدانكه سلمان از من است، هر كس او را جفا كند، به من جفا نموده و

[صفحه 159]

هر كس او را اذیت كند، مرا اذیت نموده و هر كس از او كناره بگیرد و او را از خود دور كند، مرا دور نموده و از من كناره گرفته است و هر كس با او نزدیك شود، به من نزدیك شده. ای اعرابی درباره ی سلمان، خود را به غلط مینداز و ادعای مقام او را مكن، چرا كه خداوند تبارك و تعالی به من امر نمود، تا او را به جمیع علوم بلایا، منایا، انساب و داوری حق «فصل الخطاب» آگاه سازم.

نوشته اند كه وقتی والی مدائن بود، یك روز به علت طغیان رودخانه ی دجله، اوضاع شهر به هم ریخت و مالداران و ثروتمندان، برای انتقال دارایی خود، به جای امن، سخت پریشان بودند و سر و صدای مردم، سطح شهر را فراگرفته بود، سلمان بدون هیچگونه ناراحتی، مطهره (آفتابه) و سفره ی نانی را كه داشت، بر عصای خود بست و به شانه انداخت، آنگاه روی تل بلندی كه بر شهر اشراف داشت ایستاد و گفت: «هكذا نجی المخفون»: (اینگونه سبكباران نجات می یابند) یعنی سبكباران همانگونه كه در دنیا، دلهره و اضطرابی ندارند، در سرای دیگر (قیامت) نیز، از مناقشه ی حساب، درامان خواهند بود.

در آن بیماری كه از دنیا رفت، سعد ابن ابی وقاص به عیادت او آمد، پس از احوال پرسی، سلمان را گریان دید كه می گفت: گریه ام برای فراق دنیا نیست و از مرگ نیز، بی تابی نمی كنم، ولی گریه ام، برای این است كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ما پیمان گرفت كه از دنیا تنها به اندازه ی توشه ی یك مسافر بگیریم، اكنون در اطراف خود اینها را می بینم. سعد گوید: نگاه كردم، نزد او جز آفتابه و یك دیگ و طشتی، چیز دیگری وجود نداشت.

[صفحه 160]


صفحه 158، 159، 160.